محمدجواد ظریف اینبار با حضور در یک جمع دانشگاهی شهید فخریزاده را که مدت مدیدی بود بلای جان صهیونیستها شده بود، فردی بیمبالات در حوزه امنیت نامید. وی درخصوص ترور این دانشمند شهیر گفته بود: «اسرائیل فخریزاده را زد که برجام را نابود کند» ادعایی که بیجواب نماند و حامد فخریزاده فرزند شهید در واکنشی خطاب به رئیس سابق دستگاه دیپلماسی: «جناب آقای ظریف! ایکاش من هم میتوانستم مثل شما تقوا را زیر پا بگذارم و بدون توجه به مصالح کشور و مسائل امنیت ملی، بگویم آنچه را نباید گفت. آمریکا و اسرائیل کسانی را ترور میکنند که برای آنها مزاحمت و برای کشور اعتلا و اقتدار میآفرینند، نه اشخاص منفعلی که مزاحمتی ندارند.» شاید همین اظهارنظرهای جنجالی و گرا دادن به دشمنان داخلی و خارجی باعث شده بود که دانشمند شهید محسن فخریزاده عنوان کند که برخی از مسئولان، دشمن را نمیشناسند، همان مسئولانی که در زمان حیات شهید فخریزاده مدام چوب لای چرخ فعالیتهای ایشان میگذاشتند.
(پ. عسگری) که از همکاران قدیمی و سابقهدار شهید فخریزاده است، به دشمنی این شهید بزرگوار با نظام سلطه اشاره کرده و میگوید: ایشان نظام سلطه را بهعنوان دشمن خدا، قرآن، اسلام و نظام تلقی میکردند و میگفتند این آقایان ـ که غالبا مسئولان وزارت خارجه مدنظرشان بود ـ نظام سلطه را نشناختهاند و خیلی خوشخیال و خوشباور هستند و فکر میکنند نظام سلطه اگر حرفی میزند ظاهر و باطن آن یکی است و بهطور کلی از رفتار مجموعه وزارت خارجه کشور احساس رضایت نمیکردند. یکی از دغدغههای اصلی و اساسی شهید فخریزاده این بود که فعالیتها و اقداماتشان بر مبنای تهدیدات دشمن باشد و قطعا دشمن این را حس کرده بود و به همین دلیل دل خوشی از ایشان نداشتند.
خدا را شاکر هستم که فرصتی پیش آمد تا ادای دینی به این شهید عزیز داشته باشم، از شما هم تشکر میکنم که این فرصت را در اختیار من گذاشتید. از زوایای مختلفی میتوان درخصوص شهید فخریزاده صحبت کرد.
۳۰سال همراهی
نزدیک به ۳۰ سال این افتخار را داشتم که با شهید همراه باشم. زمانیکه ایشان شهید شد و پیکرشان را در سپند آورده بودند، خانواده محترم شهید هم تشریف داشتند. وقتی برای عرض تسلیت به خانواده ایشان رفته بودم به همسرشان گفتم: شاید شهید گفته باشد و شما این مطلب را میدانید ولی من تکرار میکنم و به جرات میتوانم بگویم من بیش از شما که همسرشان هستید با شهید بودم. این میزان با هم نزدیک و همکار بودیم و در بسیاری از کارها کنارشان بودم. بنابراین تصور میکنم از نزدیک ابعاد مختلفی از ویژگیهای شخصیتی شهید فخریزاده را حس کردهام که در این گفتوگو بهصورت پراکنده و به موازات موضوعی که به ذهنم میرسد، به آنها اشاره میکنم.
از پرداختن به ویژگیهای شخصی ایشان شروع میکنم؛ شهید فخریزاده مدام دغدغه کار و مسئولیتی را که به ایشان سپرده بودند، داشتند و فکر و ذکرشان این بود که چگونه میتوانند ماموریتی را که بر دوششان گذاشتهاند به نتیجه مطلوب برسانند.
هسته دانا، شبکه دانا
برای رسیدن به نتیجه هم شیوههای ابتکاری بسیار زیادی را بهکار میگرفتند که مربوط به حوزه مدیریتی این شهید میشود و مفصل میتوان درباره آن صحبت کرد که من نکات کوتاهی را بیان میکنم تا بتوانیم به ابعاد مختلف شهید فخریزاده واقف شویم. با وجود اینکه شهید فخریزاده، مجری پروژههای دارای طبقهبندی در مجموعه دفاعی کشور بودند اما به جرات میتوانم بیان کنم که ایشان جزو اولین نفراتی بودند که به شیوه شعار «هسته دانا، شبکه توانا» که در سالهای اخیر در مجموعههای نظامی و دفاعی به آن رسیدهاند، عمل میکردند. یعنی چه؟ منظور این است که شهید فخریزاده هسته دانایی را برای انجام پروژهها فراهم کرده و شبکه بسیار گستردهای را که محدود به دانشگاه امام حسین(ع) - که مدتی در آنجا حضور داشتند- دانشگاههای کشور، وزارت دفاع و سازمانهای مربوط نمیشد و در سطح دنیا فعالیت داشتند را به خدمت گرفته بودند. ایشان در پروژههایی که مهر طبقهبندی روی آن خورده بود از افراد غیرایرانی متعهد هم بهرهمند میشدند تا مسیر دستیابی اهداف پروژه را هموار کنند. این هوشمندی از ویژگیهای مدیریتی شهید فخریزاده بود. دغدغه دیگر این دانشمند شهید این بود که افراد موثر و مفید را از جاهای مختلف گلچین میکردند تا پروژهها را به سرانجام برسانند، همچنین اساتید خبره زیادی را از دانشگاههای مختلف به خدمت میگرفتند. ایشان در آن سالها هنوز مدرک دکتری نداشتند اما با اساتید باسابقه در پروژهها همکاری میکردند و این اساتید نیز با جان و دل برای شهید کار میکردند و در آن ایام اصلا این بحث که مرتبه علمی ایشان پایینتر از ماست، مورد توجه نبود. شهید فخریزاده بهگونهای عمل کرده بودند که اساتید دانشگاهها که جمع گستردهای هم بودند در پروژهها حضور داشتند و دلی کار میکردند. شهید فخریزاده یکی از موفقترین افرادی بود که الگوی هسته شبکه را در پروژههای خود پیاده کرده بودند.
کارها را به دیگران میسپردند و بعد از مدتی که اعتماد ایشان نسبت به افراد جلب میشد، تنفیذ اختیار میکردند. یکی از ویژگیهای منحصربهفرد ایشان این بود که به مدیران مجموعه خود اختیار میدادند و در عینحال کنترل و نظارت بسیار شدیدی را هم بر امور محول شده به آنها اعمال میکردند و هرجا احساس میکردند فردی یا مجموعهای کار خود را خوب انجام نمیدهد برخوردهای لازم مدیریتی را بدون تعارف انجام میدادند.
سنگ صبور پرسنل
در مورد مدیریت این شهید خیلی میتوان صحبت کرد؛ بحث توجه به کارکنان تحت امر از دیگر مؤلفههای مدیریتی ایشان بود. شهید فخریزاده سنگصبور پرسنلشان بودند. به یاد دارم هرکدام از کارکنان که به مشکلی برمیخوردند و نزد شهید فخریزاده میرفتند، ایشان با حوصله تمام به مشکلات گوش میدادند و در حد توان کمک میکردند. حتی اگر امکان کمک نبود بهگونهای عمل میکردند که فرد مراجعهکننده احساس خوبی پیدا میکرد. یکی از همکاران که از مدیران شهید فخریزاده بود، برای من تعریف میکرد خیلی وقتها که در کار به مشکلاتی برمیخوردم، چه بحث بودجه و چه بحث اداری و... نزد شهید بهعنوان مدیر بالاتر میرفتم و مشکلات را مطرح میکردم. ایشان خوب گوش میدادند و بعد از اتمام حرف من مطالبی را بیان میکردند و در جاهایی که امکان گرهگشایی بود، کاری انجام یا دستوری میدادند که شرایط تسهیل شود. وقتی مشکلات خود را بیان میکردم و از اتاق ایشان بیرون میآمدم، راضی بودم و با خود فکر میکردم حتی اگر امکان این نبود که کاری کنند بهگونهای برخورد میکردند که با رضایت خاطر بیرون میآمدم؛ انگار که همه مشکلات من حل شده است. این از ویژگیهای شخصیتی شهید بود که به مسائل شخصی و صنفی کارکنان بسیار بها میدادند و سعی میکردند محیط جذابی را برای کار درست کنند. بارها به من میگفتند: کار ما بهقدر کافی سخت است و مشکلات خاص خود را دارد، بنابراین اگر نتوانیم از نظر روحی این افراد را آماده کار سخت کنیم، نمیتوان انتظار داشت که آنها شرایط را تحمل کنند. ازجمله کارهای بسیار خوبی که در این زمینه انجام دادند و جزو اولینها بودند، راهاندازی تشکیلات روانشناسی (البته این اسم را من گذاشتهام) برای توجه به وضعیت روحی پرسنل بود. در این بخش افرادی برای ارائه مشاوره به کارکنان به خدمت گرفته شده بودند و اینطور نبود که افراد هر وقت لازم بود سراغ مشاور بروند، بلکه اهمیت حضور مشاور در تشکیلات شهید فخریزاده بهعنوان یک وظیفه مورد توجه بود و آن مشاور یا تیم مشاوره، نوبتی سراغ همه میرفتند و موضوعات مرتبط با کار، مسائل شخصی و شرایط روحی فرد را بررسی میکردند. شهید فخریزاده بهدنبال این بود که مشکلات افراد با حضور روانشناس و مشاوران علوم مربوط حل و فصل شده و سطح تحمل افراد افزایش پیدا کند. کار سخت بود و شهید این را بهخوبی حس میکردند و سعی داشتند با انجام چنین اقداماتی، فضا را تلطیف کنند. البته انجام این دست کارها جزو وظایف سازمانی ایشان نبود بلکه توجه به این موارد از ویژگیهای این شهید بود.
خلق و خوی شهید
خلق و خوی شهید فخریزاده در بحث مردمداری هم بسیار مثالزدنی بود. مجموعه پشتیبانی تشکیلات تحت مدیریت ایشان مکلف بودند در زمانهای مناسب برای مدیران تحت امر شهید فخریزاده امکانات تفریحی نظیر مسافرت، دید و بازدید از اماکن خاص و گردهمایی خانوادگی فراهم کنند. ایشان شرایطی را ایجاد کرده بودند تا افراد شاخص و مجریان پروژهها که فکر میکردند کار آنها را خسته میکند و باید استراحتی کنند را نوبتی و در زمانهای مناسب مثل ایام نوروز و تعطیلات به مسافرت میفرستادند و درمجموع خیلی دقت میکردند تا نیروی انسانی که برای ایشان کار میکنند و سرمایه اصلی سازمان هستند از شرایط خوبی برخوردار باشند. سعی میکردند در قبال کار، نیروهایی که از دانشگاههای دیگر به خدمت گرفته میشوند، پرداختی مناسبی داشته باشند.
کار فیسبیلا...
هرازگاهی در برخی از جمعها که یکی از همکاران میگفتند کار باید فیسبیلا... باشد، شهید میگفت کار فیسبیلا... به معنای کار مجانی نیست. کار فیسبیلا... یعنی کار و پرداخت باید خوب باشد. معنی کار فیسبیلا... ارزان حساب کردن و مجانی بودن آن نیست. وقتی از این زوایا نگاه میکنیم، میبینیم شهید بسیار مردمدار بودند و سعی میکردند نیروهای خود را راضی نگه دارند و آنها را تشویق کنند. البته باز هم تکرار میکنم در جاهایی هم که لازم بود که تنبیه و توبیخ انجام شود، تعارف نداشتند و اگر کاری خوب انجام نشده بود عتاب و خطاب را بهعنوان یک مدیر عالی داشتند و به همین خاطر بود که زیرمجموعه ایشان از این نظر بسیار از شهید حساب میبردند و توجه داشتند تا کاری نکنند که شهید فخریزاده از آنها بابت کار نکردن، به تاخیر انداختن کار یا بد انجام دادن کار ناراحت شوند. لذا همه مجموعه سعی میکردند کار خود را به نحو احسن انجام دهند. بهدلیل سابقه طولانی همکاری، بعد از سالهای اول که آشنا شدیم، با یکدیگر رفتوآمد خانوادگی هم داشتیم. من شاهد بودم که ایشان با همسر و فرزندانشان کریمانه برخورد میکردند و فقط به این موضوع بسنده میکنم که ایشان بهویژه در این سالهای آخر در جلساتی که موضوع طبقهبندی در آن مطرح نبود و عمومیتر تلقی میشد همسرشان را به جلسات جمعی میآوردند. یکی از موضوعاتی که اینجا نوشتم تا فراموش نکنم، علاقه بسیار زیاد شهید فخریزاده به فلسفه بود که در ادامه به صورت مشروح به آن میپردازم و حالا که بحث حضور همسر شهید مطرح شد، یادم افتاد یکی از جلساتی که همسر شهید فخریزاده در آن شرکت میکردند مربوط به نشستهایی بود که ما بحث فلسفه علم را دنبال میکردیم.
توجه به خانواده
این جلسات عمومی بود، طبقهبندی نداشت و ایشان با همسرشان در این جلسات حضور داشتند. با وجودی که به کار عشق میورزیدند و به آن متعهد بودند اما خانواده را بههیچوجه فراموش نمیکردند. مثلا اگر همسر ایشان ساعت ۷ بعدازظهر تنها بود یا کسی همراه ایشان نبود، شهید مایل نبودند تا خانم خود را تنها بگذارند و به همین دلیل میگفتند من تا ۷ بیشتر نیستم و جلسات را بر این اساس تنظیم کنید. ساعت خاصی را مشخص میکردند و میگفتند از این ساعت به بعد برای خانواده است و اگر از ایشان درخواست جلسه میکردیم، میگفتند این ساعت در اختیار خانواده هستم و باید به آنها برسم. بههرحال ارتباطات ایشان با خانواده و دوستان بسیار صمیمانه و محترمانه بود و در اینخصوص بسیار نکتهسنج بودند تا به هر یک از اینها به سهم خودشان بپردازد.
عشق به شهادت
عشق به شهادت یکی دیگر از ویژگیهای شخصیتی شهید فخریزاده بود که خیلی کوتاه به آن اشاره میکنم. اگر اتاق کار شهید را دیده باشید، متوجه این حس میشوید. شهید فخریزاده علاقه زیادی به ادبیات فارسی داشتند و اهل مطالعه ادبیات بودند و مشخصا اشعار حافظ، سعدی و مولوی را میخواندند و اشعار این شعرا را حفظ بودند تا حدی که کم پیش آمد که در جلساتی با ایشان باشیم و شهید فخریزاده در طرح موضوعات از شعر کمک نگیرند. به جرات میتوانم بیان کنم در همه جلسات، ایشان در لابهلای صحبتهایی که مربوط به هر کاری میشد، شعر مناسبی را از حفظ و بهمنظور انتقال بهتر مفهوم به کار میبردند. اتاق کار ایشان پر از شعر بود و یکی از این بیتها این بود «بیحسرت از جهان به در نرود هیچکس، الا شهید عشق به تیر کمان دوست» برداشت من این است ایشان با آن شعرهایی که انتخاب کرده بودند، میخواستند به مراجعهکننده و کسانی که کنار ایشان هستند و وارد اتاقشان میشوند بگویند من کیستم و تفکر و نگاه من چیست؛ بنابراین شعرها را همینطوری به اتاق نزده بودند بلکه هدفمند بود.
همانطور که اشاره کردم ایشان بسیار صبور بودند و به صحبت همه مراجعهکنندهها به خوبی گوش میدادند و سعی داشتند در حد توان کمک کنند. شعر دیگری را به یاد آوردم که نوشته بود «ای سلیمان در میان زاغ و باز، حلم حق شو با همه مرغان بساز، مرغ جبری را زبان جبر گو، مرغ پربشکسته را از صبر گو». این شعر یکی از قابهای روی دیوار اتاق ایشان بود و بهواقع با رفتارشان این شعر را اجرا میکردند. همانطور که بیان کردم با هرکسی با زبان حال خود او صحبت میکردند. ظاهرا به ایشان گفته بودند یک هفته از محل کار دور باشند. از همسرشان شنیدم که روزهای آخر حال دیگری داشتند و گویا میدانستند که وقت رفتن است و به نوعی آماده رفتن میشدند. میرفتند تا به آن نتیجه نهایی که مدتها به دنبال آن بودند، برسند. یک روز تعطیل به من زنگ زدند و چون ارتباطات نزدیک داشتیم و سالیان سال با هم همکار و بالاتر از آن با هم رفیق شده بودیم تا حدی که همدیگر را به اسم کوچک خطاب میکردیم. ایشان احترام میگذاشتند و یک آقا هم به اسمم اضافه میکردند، ایشان به من گفتند بلیتت برده است. من مطلب را نگرفتم و گفتم نمیفهمم منظور شما چیست؟ بعد از صحبت، متوجه شدم که اسم من در لیست تحریم آمریکا قرار گرفته است و ایشان این خبر را به من دادند. من به حالت شوخی پرسیدم حالا باید خوشحال باشم یا ناراحت؟ ایشان گفت ناراحت برای چه؟ خیلی هم باید خوشحال باشید که دشمنان این نظام از شما میترسند و اوج این شهادت است.
دشمنشناسی
بحث دشمنشناسی را هم یادداشت کردم که بیان کنم. ایشان به من گفتند خیلی باید خوشحال باشید، من گفتم شوخی کردم و بالاخره ما سالها با هم هستیم و شما من را میشناسید که چطور اخلاقی دارم. هدفم از طرح این مطلب این بود که عشق شهید فخریزاده به شهادت را بیان کنم. ایشان دائما در فکر شهادت و رسیدن به این مقام بالا بودند و همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند: شهادت حق ایشان بود و خداوند مزد زحماتشان را به ایشان دادند. در بحث دشمنشناسی که الان اشاره کردم، یکی از ویژگیهایی که مکررا و نه یکبار و دوبار در شهید فخریزاده دیدم و اغراق نیست بگویم، این که در اکثر جلساتی که در سالهای آخر عمر ایشان برگزار میشد من این مطلب را میشنیدم که اگر شهید فخریزاده میخواستند درباره برخی از مسئولان کشور نظر بدهند و مایل نبودند نسبت ناروایی به آن مسئول بدهند، میگفتند فلانی - مسئولی که مدنظر ایشان بود ـ دشمن را نمیشناسند. ایشان میگفتند من پیشنهاد میکنم یک دوره کلاس دشمنشناسی برای اینها گذاشته شود تا نظام سلطه را بهتر بشناسند. ایشان نظام سلطه را بهعنوان دشمن خدا، قرآن، اسلام و نظام تلقی میکردند و میگفتند این آقایان ـ که غالبا مسئولان وزارت خارجه مدنظرشان بود ـ نظام سلطه را نشناختهاند و خیلی خوشخیال و خوشباور هستند و فکر میکنند نظام سلطه اگر حرفی میزند ظاهر و باطنش یکی است. بهطور کلی از رفتار مجموعه وزارت خارج کشور احساس رضایت نمیکردند.
ترورهای ناموفق
یکی از دغدغههای اصلی و اساسی شهید فخریزاده این بود که فعالیتها و اقداماتشان برمبنای تهدیدات دشمن باشد و قطعا دشمن این را حس کرده بود و به همین دلیل دل خوشی از ایشان نداشتند. حدود ۱۲-۱۱ سال بود که میدانستم دشمن بهدنبال ترور ایشان است. خبر داشتم که قبل از ترور شهید علیمحمدی چند بار تیمهایی اقدام به ترور ایشان کرده بودند که موفق نشدند تا اینکه به هدف خودشان رسیدند. گویی دشمن فهمیده بود که شهید فخریزاده آنها را خوب شناخته است. خاطرهای را درخصوص دیدار با رهبری برایتان نقل میکنم. زمانی که آقای دهقان وزیر دفاع بودند شهید فخریزاده، من و چند نفر از مدیران، سپند توفیق ملاقات و دیدار با حضرت آقا را پیدا کردیم. بعد از آن ملاقات یکی دو نفر از دوستانی که همراه ما بودند به آقای وزیر گفتند ما الان به خانمها بگوییم خدمت حضرت آقا رفتیم حتما ناراحت میشوند و میگویند چرا ما را نبردید و کاش ما را هم میبردید. آقای دهقان گفت سعی میکنم یک وقت دیگری بگیرم و شما با همسران خود بیایید. به مدت کوتاهی آقای دهقان این کار را کرد. یک وقت ملاقاتی گرفت که ما به اتفاق همسران خود خدمت آقا برویم. این اتفاق افتاد و خدمت حضرت آقا رفتیم و نماز ظهر و عصری را پشت ایشان خواندیم و بعد از نماز به ما گفتند که کنار هم بایستید و هرکس کنار خانم خود بایستد که حضرت آقا میخواهند با هرکدام تکتک احوالپرسی کنند. شهید و خانم ایشان، من و خانمم و بقیه دوستان هم کنار هم ایستادیم. حضرت آقا تشریف آوردند و اول آقای فخریزاده و خانم ایشان بودند. حضرت آقا احوالپرسی کردند و بعد خطاب به خانم شهید گفتند از آقای فخریزاده راضی هستید؟ خانم فخریزاده طبیعی بود تعریف کنند و این روشن بود.
رضایت رهبری از شهید محسن
این جمله را میخواهم بیان کنم که نشاندهنده ارتباط دو طرف اینها با هم بود. حضرت آقا با کسی تعارف ندارند بهخصوص ما که بهعنوان سربازان گمنام مطرح بودیم. ایشان به خانم شهید گفتند ما از ایشان خیلی راضی هستیم. این جمله برای من خیلی شیرین بود که درباره شهید فخریزاده گفتند. من که شنیدم در واقع قدری به حساب خودمان گذاشتم که بالاخره ما هم جزو تیم ایشان هستیم. از همین جمله این نتیجه را میگیرم که ارتباط شهید با حضرت آقا بسیار عاشقانه بود، بسیار باارادت بود. در صحبتهایی که با هم داشتیم آقای فخریزاده مکررا میگفتند ما خیلی از حضرت آقا در کارها عقبتریم. ایشان خیلی جلو را میبینند و ما همیشه عقب هستیم و به عبارتی بدهکاریم.
بحثهای فلسفی
فراموش کردم این مطلب را بیان کنم که آشنایی من با شهید فخریزاده به سال ۷۰ یعنی به ۳۲ سال پیش برمیگردد که در دانشگاه امام حسین(ع) با هم همکار شدیم و از همانجا من بیش از گذشته با ایشان آشنا و به شهید نزدیک شدم و دریافتم که شهید فخریزاده علاقه زیادی به مطالعه کتابهای فلسفی دارند و فلسفه ملاصدرا را بهصورت جدی دنبال میکنند. البته کتابهای علمای دیگر مثل علامه طباطبایی را هم میخواندند ولی تکیه ایشان روی فلسفه ملاصدرا بود. در همان ایام ایشان جلساتی را با موضوع فلسفه در دانشگاه تشکیل دادند که رسمی نبود و به قول معروف خودمانی و هیاتی بود. افراد مختلفی در آن جلسات حضور داشتند و با همدیگر بحثهای فلسفی میکردیم و مشخص شد ایشان توانمندی خوبی در بحثهای فلسفی کسب کردهاند. این قصه ادامه پیدا کرد تا زمانیکه شهید به وزارت دفاع منتقل شدند. این جلسات در وزارت دفاع بهصورت جدیتر دنبال میشد. یادم هست ما در دانشگاه مالکاشتر جلسه فلسفی داشتیم و منتظر شهید علیمحمدی بودیم که خبر ترور ایشان را به ما دادند. میخواهم به این موضوع اشاره کنم که ایشان در مطالعاتی که در بحث فلسفه داشتند، به این نتیجه رسیده بودند که باید بین علم فیزیک - که خودشان در این حوزه درس خوانده بودند -و فلسفه بهویژه فلسفه اسلامی پیوند قوی برقرار شود. ایشان معتقد بودند که فلسفه ملاصدرا میتواند یکسری از مشکلات علم فیزیک را حل کند و در واقع ایشان میگفتند ملاصدرا تمام تلاش خود را کرده است تا وجود خدا را اثبات کند، در حالیکه نیازی به این کار نیست و وجود خدا کاملا واضح و روشن است و ملاصدرا و دیگر فلاسفه اسلامی باید کارهای دیگری مانند برقراری ارتباط بین فلسفه اسلامی و علوم تجربی بهویژه فیزیک میکردند. اعتقاد ایشان بر این اساس بود و با پیگیریهایی که انجام دادند بهنظر من کار بینظیر انجام شد. این کار بینظیر این بود در مجموعه دفاعی کشور که باید بحث نظامی و تجهیزات دفاعی دنبال شود و دغدغه اصلی آن معطوف به افزایش توان دفاعی باشد، یک گروه فلسفه را بهصورت رسمی تشکیل دادند و این دغدغه را به مقامات بالاتر خود که وزرای وقت باشند منتقل کردند و آنها را با توضیحاتی که میدادند متقاعد کردند که باید در سپند یک گروه فلسفه شکل گیرد که این اتفاق افتاد و کار دلی دانشگاه امام حسین(ع) در وزارت دفاع به بار نشست و ایشان مجوز تشکیل شاخه فلسفه در قالب ساختار تشکیلاتی وزارت دفاع را اخذ کرده و بهدنبال این بودند که از مباحث فلسفی برای افزایش توان دفاعی استفاده و این مسأله را کاربردی کنند. من در طول مطالعات پراکندهای که در این حوزه داشتم، ندیدم که کسی با این نگاه وارد فلسفه شده باشد. خبر دارید که ایشان در سالهای آخر عمر خویش شروع به نوشتن یک کتاب در حوزه فلسفه علم کردند و قسمتهایی از این کتاب را نوشته بودند اما مجالی پیدا نکردند کتاب را کامل کنند. بعد از شهادت ایشان دنبال این بودیم که نوشتهها را پیدا کنیم و اگر امکانش باشد آنها را تبدیل به کتاب کنیم که متوجه شدیم اخیرا یکی از دانشجویانی که در جلسات فلسفه شهید فخریزاده شرکت میکردند، فارغالتحصیل شده و کتابی را درخصوص نظرات فلسفی شهید فخریزاده نوشتهاند و تلاشمان این است که پس از بررسی و داوری کتاب، آن را بهعنوان یکی از دستاوردهای فکری شهید فخریزاده چاپ کرده و به سالگرد بعدی شهید فخریزاده ـ که در پیش است ـ برسانیم.
شهید فخریزاده صبور بود
شهید فخریزاده در حوزه ورزشی هم پیشگام بودند. زمانیکه در دانشگاه امام حسین(ع) بودیم، مرتبا برنامه فوتبال سالنی داشتیم. بعدا ایشان به وزارت دفاع آمدند و این برنامه در آنجا هم ادامه داشت. مرتب ورزش میکردیم. ایشان دروازهبان بسیار جسوری بودند و اصلا ترسی نداشتند و به پای حریف یا تیر دروازه شیرجه میزدند و آنجا هم سعی میکردند وظیفهای را که برعهده دارند به بهترین شکل انجام دهند و گل نخورند اما از آن مهمتر این بود که برخلاف خیلی از ما و ازجمله من که در فوتبال حرص زیادی میخوردیم، میگفتند بازی الکی بود و نه بحث قهرمانی مطرح بود و نه جایزهای در کار است و فقط میخواستیم کمی بدویم و عرقی کنیم. میخواهیم کمی ورزش و تفریح کنیم اما حرص میخوردیم که چرا خراب کردید، چرا گل خوردید و چرا گل نزدید. شهید فخریزاده در این مورد بسیار صبور بودند و از آنجا که برای من احترام قائل بودند، غیرمستقیم میگفتند نمیدانم چرا برخی الکی جر میزنیم و نمیفهمم این جرزنی برای چیست. فرض کنید توپی اوت میشد. بحث میشد که اوت به نفع کیست، ایشان میگفتند اگر داور هم اشتباهی کرده، مشکلی نیست. به ورزش بهعنوان ساعتی که دور هم باشیم، کیف کنیم و تحرکی هم برای سلامتی بدن داشته باشیم، نگاه میکردند و اصلا دغدغه نتیجه نداشتند اما تمام تلاش خود را میکردند. بسیار جسور بودند و فوتبال سالنی ما چمن نیست، چمن مصنوعی نداریم و بازی در جای سیمانی و سفت است. ایشان در همان سالن سفت و سخت هم بسیار بیمحابا شیرجه میرفتند اما اگر گل میخوردند هم مشکلی نداشتند چون تلاش خود را کرده بودند.
دنبال عنوان نبود
درخصوص سادهزیستی شهید فخریزاده باید بگویم ۳۰ سال صبح تا شب در محل کار با هم بودیم و ایشان از نظر ظاهری لباس مرتبی داشتند ولی ساده و معمولی بود و اصلا دنبال زندگی اشرافی و اینکه به خودش سخت بگیرد، نبودند. قضایا را خیلی ساده برگزار میکردند و این سادهزیستی را در بحث رفتار سازمانی هم مدنظر داشتند. شهید فخریزاده عضو گروه فیزیک و هیات علمی دانشگاه امام حسین(ع) بودند و همانطور که میدانید عضویت در هیات علمی یک ویژگی خاص برای افراد تلقی میشود و بسیاری از افراد هستند که میخواهند به هر طریقی که شده عنوان هیات علمی را پیدا کنند اما ایشان زمانی که به وزارت دفاع منتقل شدند، آن عناوین را با خود نیاوردند و بهعنوان کارمند معمولی به وزارت دفاع آمدند، همچنین پرونده خود را به دانشگاه مالکاشتر نبردند چون اگر میخواستند هیات علمی شوند، پرونده باید به آنجا میرفت. ایشان حتی برای دوستانی که عضو هیات علمی بودند و اینجا کار میکردند و هنوز هم برخی با این عنوان مشغول به کار هستند، میگفتند هیات علمی باشید که بگویید من فقط موظف هستم در حد ۱۲ ساعت یا ۱۴ ساعت در هفته تدریس کنم و بقیه برای خودم باشد، من اصلا هیات علمی بودن را قبول ندارم و چنین افرادی به درد من نمیخورند. من آدم تماموقت لازم دارم. خودشان هم با اینکه عضویت در هیات علمی مزایا و دریافتی بیشتری برایشان داشت از خیر آن گذشته بودند.
شهید فخریزاده در ایام حیاتشان دنبال اینها نبودند و همه این موارد حکایت از این دارد که کار برای ایشان مهم بود، نه عنوان! سادهزیستی برای ایشان مهم بود و میتوانستند از عنوان هیات علمی استفاده کنند و اگر سادهزیست نبودند باید کاری برای تامین هزینههایی که بالا رفته انجام میدادند اما اصلا دنبال این بحثها نبودند و آنگونه که من شاهد بودم ایشان در خوراک، رفتار، پوشاک و ظاهر خود بسیار سادهزیست بودند.
عِرق به میهن
درباره ویژگیهای شهید فخریزاده میتوان ساعتها صحبت کرد اما چون فرصت کم است مختصر بیان کردم. از حرکات و سکنات ایشان و صحبتهایی که میکردند مشخص بود که مهاجرت نخبگان برای ایشان بهعنوان یک امر قبیح تلقی میشد. در سفرهای خارجی که با هم داشتیم و تعدادشان هم زیاد بود، به این موضوع اشاره میکردند که مجبور هستیم برویم و اگر میشد این سفرها را نمیآمدیم. شهید فخریزاده کنار خانواده بودن در داخل کشور را ترجیح میدادند. در سخنانم اشاره کردم که مدیران را به سفرهای داخلی میفرستادند و نظرشان این بود که ایران جاهای دیدنی زیادی دارد و اگر امکان سفر از لحاظ مالی و زمانی مهیا باشد، اگر هر روز هم به یک نقطه میرفتیم، باز هم عمر ما کفاف دیدن همه کشور را نمیداد. ِعرق به میهن و عشق به نظام و انقلاب در همه حرکات و سکنات ایشان مشخص بود و این دلبستگی مجال فکر کردن به مهاجرت را به ایشان نمیداد.
فکر و ذکر شهید محسن
همه فکر و ذکر شهید فخریزاده این بود که پروژهها به نتیجه برسد و به این وسیله بتوانند کار مثبتی برای کشور انجام دهند. شاید بیان این جمله جالب باشد، شهید فخریزاده اواخر بیان میکردند زمانی که در دانشگاه بودیم آرزو داشتم وزیر یا معاون وزیری را ببینم و از آنها بخواهم فلان تسهیلات را در اختیار من قرار دهند یا فلان مشکل را حل کنند. الان که خودم در این جایگاه قرار گرفتم و به نوعی معاون وزیر تلقی میشوم معنی ندارد که یقه کسی را بگیرم تا قدمی برایم بردارد تا کار من پیش برود. من الان باید راه را برای دیگران صاف کنم و باید شرایطی فراهم کنم تا کار انجام شود. من این اجازه را ندارم که نزد وزیر و وکیل و... گله کنم. آن زمان دست ما جایی نمیرسید و انتظار داشتیم برای پیشبرد کارها سراغ معاون وزیر برویم و از او درخواست وقت کنیم تا کاری کند، الان از هیچ یک از شما قبول نمیکنم بگویید از وزیر وقت بگیرید که کاری کنیم یا از وزیر چیزی بخواهیم. هریک از ما در این مملکت یک مسئول عالیرتبه هستیم و باید کار کنیم و این بهانهها پذیرفته نیست. در بحث انجام کارها هم هروقت کسی درباره بودجه حرف میزد، میشنیدم که میگفتند اگر کار نکردید، مشکل از کمی بودجه نیست، مشکل این است که کار را بلد نیستید، یا حال ندارید، یا به اهمیت کار توجه نکردید و حسی به آن ندارید.
نگاه شهید به بودجه
بودجه جزو آخرین مشکلات مملکت است. هیچ کاری نیست که به خاطر نبود پول، جلو نرفته باشد و حتما دلایل دیگری وجود دارد که کارها جلو نمیرود. در مجموع باید بگویم شهید فخریزاده یکی از شخصیتهایی بود که میتوان ساعتها از او و ویژگیهایش صحبت کرد و به عمق شخصیتش پرداخت. باید درباره این وجوه شخصیتی از افراد مختلف سؤال کنیم و این شرححال را الگوی خودمان قرار دهیم تا فردی شبیه شهید فخریزاده شویم. این را هم درنظر داشته باشید که درباره بسیاری از کارها و اقدامات این شهید نمیتوانیم سخن بگوییم و این خدمات بعدها روشنتر خواهد شد.
شهید محسن هنوز گمنام است
چرا که در حال حاضر اجازه نداریم درخصوص نقش ایشان در اقتدار دفاعی کشور صحبت کنیم. هر چند خیلی از جزئیات را هم نمیدانیم. ایشان به دو اصل حفظ محرمانگی و حیطهبندی در کارها بسیار پایبند بودند. بعد از شهادت ایشان بیشتر فهمیدم کارهایی که میخواستند انجام دهند را بین مدیران خود توزیع میکردند بدون اینکه دیگری بفهمد که فلان مدیر چکار میکند، یعنی بهگونهای عمل کرده بودند که من بهعنوان مدیر ایشان از کار مدیر دیگر خبر نداشتم و به این ترتیب پایبندی زیادی بر اصل حیطهبندی داشتند و یکی از دلایل مهم موفقیت ایشان در مسئولیتهایی که برعهده داشتند همین توجه به اصول و رعایت آنها بود که خیلی از ماها رعایت نمیکنیم. بسیاری از کارهایی را که ایشان انجام دادهاند، اساسا ما نمیدانیم. خودم را عرض میکنم و از جزئیات یکسری از کارها هم که مطلعیم را نمیتوانیم بیان کنیم و بعدها مشخص میشود که ایشان چه نقشی در اقتدار دفاعی کشور داشتند. مطلع هستید که یک مؤسسه آمریکایی سالانه قویترین افراد دنیا را معرفی میکند؛ شهید محسن فخریزاده در یک مقطعی بهعنوان یکی از قدرتمندترین مردان جهان در آن لیست قرار گرفت. این قدرتمندی از نظر مالی نبود و منظور میزان تاثیرگذاری است. در آینده بیشتر مشخص خواهد شد که ایشان چقدر در افزایش قدرت دفاعی کشور نقش داشتند و چه کارهای عظیمی در این عرصه انجام دادهاند. وقتی حضرت آقا میگویند ما از ایشان خیلی راضی هستیم، این تعبیر نشانگر این است که ایشان چقدر برای این نظام مفید بودهاند و کار کردهاند که رهبر انقلاب از کار این شهید اظهار رضایت میکنند و بعد از شهادت هم آن پیام را میدهند که کارهای ایشان بدون استثنا باید ادامه یابد.